درد دوری

ساخت وبلاگ

نفسم را به چشمان رنگین زیبایت گره زده ام
باهر پلک زدنت دلم زیر و رو می شوم
تا به خود آمدم دیدم تو مسافری…
و دریچه های قلبم آتشفشان شد
گدازه هایش تمام تنم را هنوز می سوزاند
و در شهر
آبی نگاهی
نیست که شعله های به
جا مانده از خاطراتت را خاموش کند
و من همچنان می سوزم …

و ای خاطره ی عزیز وسوزناک دیروزها

بیا ….بیا و رحم کن به این تن خاکستر شده از تیرهای آتشین شهر تماشایت

بیا و برگرد ..

مرهمی باش بر این استخوانهای
زجرکشیده ام از درد دوری نگاهت

تب فراقت سوزانده قلب بی گناهم
و به در خیره مانده و خشکیده دیدگانم

اخر کی برمیگردی؟
اخر کی برمیگردی؟
ضجه میزنم…
کیست که درد من را بداند؟
کیست که درد عشق را حس کند؟
کیست که جای خالی تورا پرکند؟

هیچ کس جز تو نمی تواند

بیا و بخاطر قسممان بمان

من آواره می شوم بخاطر تو
دوباره بیا و آرامم کن

عاشقانه ها...
ما را در سایت عاشقانه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ehsaseman13561 بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 23:12