انتظار

ساخت وبلاگ

زودتر بیا
من زیر باران ایستاده ام و در ته کوچه بی نهایت
انتظار تو را میکشم
چتری روی سرم نیست
می خواهم قدم هایت را با تعداد قطره های باران شمارش کنم
تو قبل از باران می رسی ؟
یا باران قبل از آمدن تو به پایان می رسد ؟
مرا که ملالی نیست
حتی صد سال هم زیر باران بدون چتر بمانم
نه از بوی یاس باران خورده خسته می شوم
نه از خاکی که باران غبار را از آن ربوده است
هر وقت چلچله برایت نغمه دلتنگی خواند
و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا
من تا آخرین فصل باران منتظرت می مانم
انتظار
انگار زمان متوقف شده
چقدر دیر سپری می شود
هنوز چند روزی نشده که به انتظارش نشسته ام
ولی انگار سالها گذشته است
انتظار کشیدن چقدر سخت است
سخت تر از ...
نمی دانم
ولی سرانجام به پایان می رسد
او دارد برمی گردد و من دوباره او را می بینم
این بار به او می گویم که چقدر دوستش دارم
شاید دیگر مرا ترک نکند و مرا تنها نگذارد
به او می گویم که زندگی بدون او چقدر برایم سخت است
ولی او هنوز نیامده و باید منتظرش باشم
آه که چقدر سخت است
انتظار ...

+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 12:19  توسط مجتبی  | 
عاشقانه ها...
ما را در سایت عاشقانه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ehsaseman13561 بازدید : 182 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 7:33