در آغوش تو ميمیرم در آغوش سپيد پر بهار تو در آغوشی که ماتمها از او دورند در آغوشی که پستانهای کالش ،چشمه نورند تو با من باش و از آسيب ، ايمن باش تو با من باش تو را من همچو جامی از عطش سرشار می خواهم تو را در هر نفس ،در هر هوس ، در هر هم آغوشی چو چشم پر نگاه برکه های دور همه شب در کمين بادهای رهگذر بيدار می خواهم تو چون من باش ،
با من باش ، با پرهيز دشمن باش مرا از خويشتن پر کن مرا از آتش فريادهای بی سخن پر کن مرا با طرح اندام سپيدت آشنايی ده مرا از برق چشمان زیبایت روشنايی ده